loading...

تماشاگر

خاطرات نود و هشت درصد واقعی یک کرم کتاب تمام وقت

بازدید : 1
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 14:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تماشاگر

فکر می‌کردم آخرین پست مال شهریور بوده، ولی دیدم اشتباه می‌کرده‌م. اعصابم به‌هم ریخت که شهریور خالی شده. نمی‌خواستم این اتفاق برای مهر ماه هم بیفته و خالی بمونه، ولی راستش هرچی فکر می‌کنم؛ حرفی به ذهنم نمی‌رسه. یکی از کانال‌هایی که در تلگرام دنبال می‌کنم و دوست دارم، یک روز در جواب کسی که گفته بود «چرا کانال یوتوب نمی‌زنی؟» جواب داد «این دنیا به اندازه‌ی کافی چیزهای بیهوده داره و فکر نمی‌کنم لازم باشه من هم بهشون اضافه کنم» و من از اون روز به این حرف فکر می‌کنم.

این روزها ذهنم هر روز درگیر و درگیرتره و کارهام زیاد و زیادتر. زندگی بزرگسالی داره ذره‌ذره تحلیلم می‌بره.

ورودی‌های جدید دونه به دونه با خانواده‌هاشون میان دانشگاه برای ثبت‌نام. بامزه‌ست تماشای ذوق همگی‌شون، جوری که پله‌های دانشکده رو با شور و شوق میان بالا. هم‌اتاقی‌م گفت «کاش ثبت‌نام ما هم جوری بود که با خانواده‌هامون می‌اومدیم.» و من یادم افتاد که هرچند برای ثبت‌نام مثل همه تنها بودم، ولی روز تحویل خوابگاه، با بابا و مامان اومدیم تو دانشگاه کمی‌گشتیم و دانشکده رو پیدا کردیم و روی نیمکت غول‌پیکر عکس گرفتیم. بابت این خاطره‌ی طلایی‌رنگ توی محفظه‌ی ذهنم شکرگزارم.

۱۸ ۰

نوشته شده در دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۶ ب.ظ توسط سُولْوِیْگ 🌻

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 359
  • بازدید سال : 680
  • بازدید کلی : 50985
  • کدهای اختصاصی