دلم برای دهه فجرای دوره ابتدایی تنگ شده.
اون شور و شوقی که بچهها داشتن برای سرود و دکلمه و از همه بیشتر برای نمایش. چنان پدیده جذابی بود برامون که الان که بهش فکر میکنم مسخره به نظر میاد. اینکه یه نفر کتشلوار داداششو بپوشه و موهاشو جمع کنه زیر کلاه و برای خودش سبیل بکشه، اون یکی کتدامن تنش کنه و آرایش کنه و...
خیلی هم چرت بودن. یعنی الان که بهشون فکر میکنم و یه سری دیالوگ یادم میاد، از خودم میپرسم که "واقعا چهطور این چیزا به نظرت خندهدار بودن؟" اما خب، اون موقع حتی چند بار مسافرتای خونواده رو مختل کردم که تو همین برنامه شرکت کنم.
از همون اولش هم دوست داشتم مجری برنامه باشم، اما نمیذاشتن، به خاطر این که کوچیک بودم. اما یادمه سال چهارم و پنجم بالاخره موفق شدم. سخت هم بود، دو نفر بودیم و دو روز قبل از برنامه یه لیست بهمون دادن و گفتن برید خودتون بنویسید متنتون رو. اینقدر هم از اون دختر بدم میومد که، اه! خلاصه اون موقع کار سختی بود، ولی خب بهم مزه میداد که اون بالا بودم و حرف میزدم و اینا.
خلاصه که این برنامه، جزو چیزایی بود که همیشه براش لحظهشماری میکردم. اما خب تهران اومدن همان و تموم شدنش، همانا.
کلاس شیشم که یه مدرسه بیبرنامه پوکیده بود.
دوره راهنمایی هم برنامهها به دلیل استقبال شدید بچهها، برنامهها کلا بسیار جذاب بودن. آخه تو اون منطقه همه خیلی انقلابیان. (معلومه دیگه، اینکه الکی گفتم؟)
این مدرسه هم که...هاه! اصلا دلم نمیخواد درموردش صحبت کنم.
آره، یادش به خیر. کاش همه برنامهها مثل دوره ابتدایی قشنگ میبودن. کسی حرف مخالفی نمیزد، چون کسی عملا از چیزی سر درنمیاورد. همه فقط میخندیدن و خوش میگذشت. حتی کسی به این فکر نمیکرد که "ایول، کلاس رفت!"
+چند وقت پیش داشتم تعریف میکردم که یه بار که پیشدبستان بودم، به عنوان مهمان افتخاری توی برنامه دهه فجر شرکت کردیم. بعد داشتم میگفتم که: "آره، پنجمیا اومدن پیرامید به لالهی در خون خفته رو اجرا کردن، ما تا سالها ازشون تقلید میکردیم. به عین و فافا هم یادش داده بودم و هروقت بههم میرسیدیم اجراش میکردیم." زندایی گفت: "ما بودیم دیگه، من و همکلاسیام اون پیرامید رو اجرا کردیم سال پنجم!"
عجب!!
حواستونو جمع کنید تو برنامههای مدرسه، پسفردا یهو دیدید یکی از کلاسبالاییای مدرسه با داییتون ازدواج کرد و فامیلتون شد.
خیلی جالب بود برام، این که هشت نه سال قبل از اینکه وارد خونوادهمون بشه، ما بارها تو مدرسه از کنار هم رد شده بودیم و همدیگه رو احتمالا دیده بودیم، بدون این که بدونیم تا چند سال دیگه چه اتفاقی میافته.